ابراز وجود(هدیه ی خدا ی احمقمان به همدردش در شب یلدا)



   چهارشنبه بهمن ۱۳۸۱
   باجه تلفن ساعت  ۴:۴۷

- هق...سلام...هق
- علیک.
- هق...من حالم هق خوب نیست...باید ببینمت...
- من  کار دارم...
-هق چرا...من هق...
- ...
- ...
تق.صدای قطع شدن گوشی ست.


   چهارشنبه بهمن ۱۳۸۱  
   باجه تلفن ساعت ۴:۵۸

- سلام.
- سلام.چیه؟
- چرا تو کنسرت تحویل نگرفتی؟
- حوصله تو نداشتم.
- الان چی...؟
- ندارم
-...هق...
-...
تق.صدای قطع شدن است.

   چهارشنبه بهمن ۱۳۸۱
   باجه تلفن ساعت ۵:۱۳

- الو...
- هان
- هیچی...فقط می خواستم ببینم... بازم بهت زنگ بزنم؟
- ترجیحاً نه.
تق.صدای قطع کردن است.

پیاده روی در خیابانهای تهران.ریش.رنگین کمان ثمین باغچه بان.

   یکشنبه آذر۱۳۸۲ 
  بتهوون ساعت ۵:۲۴

بچه ها من آشنا دیدم...من...
...
ignore می کنمش. بر می گرده. مثل من تظاهر می کنه که ندیده منو. طاقت نمی آره.
- سلام.
- سلااااااااااااام! چه طوری؟...
- مرسی...چیکارا می کنی...؟
- علاف...منتظر نتایج.
- اینجا هم میای؟
-آره  هفته ای یه بار...دو بار...
معرفی بچه ها... حرفای معمولی...خداحافظی.

  تق.

چرا عنوان نداره پس؟



او بزرگتر بود
همیشه از همه چیز بزرگتر بود
وهمه ازش ترسیدند
و تنها ماند...

تنها کسی که درد خدا را خوب می فهمد
                                منم.

انقدر برام مهم نیستی که بزنم تو گوشت مثل بز برقصی



دلم برای مطالبی که می رن تو آرشیو می سوزه...از این نظر هم زندگی شبیه وبلاگه.با هر مطلبی که می نویسی می دونی که یه مطلب رو از دست میدی...

اگه خواستین واسه این مطلب comment بدین؛برید تو آرشیو و به «زندگی messenger » بدین...اولین مطلبمه که پنج تا comment داره...

Why can't you see that everything can't be for you


امروز عاشقت نیستم.همه چیز عوض شده.من عاشق کسی هستم که شبیه توه...و بهم می گه که هیچکس لیاقت عشق تو رو نداره...
   خسته نیستم.براش شعرهای سیاوش قمیشی می نویسم...و مثل تمام احمقهای خوشبخت هدیه ی ولنتاین می خرم...
     انقدر جرأت ندارم که بگم دوسِت ندارم...نکنه اون کسی که انقدر شبیه توه...واقعاً...؟


پ.ن:این مطلب بده

باز هم عنوان ندارد



ابرها خرند
این را خود ماهیها می گویند...

سبز



من: چه عجب...ما شما رو online دیدیم...
...
...
من: کِی؟
اون: هفته ی دیگه
من: شوخی؟
اون: نه
...
اون: نیاین فرودگاه
...
من: من که دلم برات تنگ نمی شه
من: اگه کسی هم می گه که دلش تنگ می شه دروغ می گه
اون: می دونم
من: خوبه...داری شیخ می شی...
...
...
نتونستم بگم.تصنعی به نظر می اومد.دنیای احمقانه ی ماست دیگه...نکنه که فکر کنه حالا که داره می ره...شاید تا آخر عمرم دیگه نبینمش.ولی این جا دنیای منه.همون جوری که می خوام رفتار می کنم.
 خیلی دوسِت دارم پیام.تو از بهترین آدمای دنیایی.همیشه دلتنگت بودم و خواهم بود.




دوباره عنوان ندارد



شانه هایت را بالا ننداز...
  فرشته های کوچک روی شانه هات
     به هوا  پرت می شوند.

ارمنستان

قرار بود ساعت ۱۲ راه بیفته.تا ده دقیقه به یک مسافر می زنه.فیلم چرت.آنفولانزا.درد دارم.با قدرت عجیبی بعد از فیلم می خوابه.و غرورش از بین می ره.
خوابم نمیاد.سرفه هم نمی کنم.استامینوفن کدئین.پنج تا تا تهران.بهش خیره می شم.تمام غرورش توی چشماش بود.سه ساعت تمام.پشت سریم هم نگام می کنه.نخوابیده.مهم نیست.
برای استراحت نگه می داره.پا شو.غرور.

عنوان ندارد

دروغ می گویند
  که شش میلیارد نفریم...

     ما
     دقیق دقیق
 پنج میلیارد و نهصدونودونه میلیون ونهصدونود ونه هزارونهصدونودونه نفریم
 که همدیگر را در آغوش گرفته اند
 و یک نفر اضافه آمده است.

اعتماد به نفس

من از بهترین بلاگرهای دنیام!
هیچ بلاگری اندازه ی من مخاطب نداره...هر جا که بری به من لینک دادن...و...
با خواهش دیگرانه اگه وبلاگ نوشتن رو ادامه می دم.و گر نه که سالهاست از این کار...

زندگیmessenger

خیال کردی می تونی هر کی رو خواستی ignore کنی؟هه هه...ریدی!
فکر کردی میتونی هرکی رو خواستی add کنی؟ بازم ریدی!
مجبوری با خیلیا که حالت ازشون به هم می خوره chat کنی...ممکنه واسه بعضیا بمیری.ولی...
دوست داشته شدن تنها چیزیه که با سعی و تلاش به دست نمیاد...یعنی ریدی!

How Much Longer Till I Hit The Ground

ـ نه...من دو هفته س تو رختخوابم...حالم خیلی خرابه...آنفولانزا...
ـ اِ؟منم یه هفته تو بیمارستان بودم.
ـ نه...چرا آخه؟
ـ خودکشی.
ـ با چی؟
ـ سم.احساس می کردم باید یکی دیگه باشم...می دونی...
ـ ایول.پس چرا فقط یه هفته؟
ـ یعنی چی؟
ـ خب بیمارستان روانپزشکی...شک مغزی...خیلی حال می ده ها...!
ـ مگه تو هم...؟

The Best Helper In My Life...

man:dooset daram
man:kheyli
oon:nemidoonam chi bayad begam
man:
man:lazem nist chizi begi

 یاهو هلپر رو از همه بیشتر دوست دارم...می دونه باید چی بگه...
باخاطره ی تو شادم...البته اگه یادم نیفته.

سوسک ها و آدم ها

بهترین تدبیر خداوند در آفرینش این بود که مردها از کشتن سوسک ها احساس عذاب وجدان نکنند...
مسئله خیلی ساده بود...زن ها از سوسک ها می ترسیدند و مردها از زنها...سوسک ها می تونستن پادشاهان زمین باشند.فقط با یک اشتباه.ولی خدا باهوش تر از این حرفها بود...دیگه اشتباه نمی کرد.
زنها...زنها...

گندزدایی

در خیابان بغلم نکن.
وقتی بغلش می کنم که زیربغلم بوی گند  می ده  ولباسش از عرق من خیس می شه...
در خانه بغلم نکن...
دستم رو تا مچ توی دهنش فرو می کنم.(عاشقانه ترین حرکت ممکن).چه قدر آدمایی که نمی تونن حرف بزنن دوست داشتنی ان... بغلش می کنم.

kill fuck die


WASPهمه گیر شد.روی در مغازه ها نوشتن:بکشید!فشار دهید!و هیچ کس به عاقبتش فکر نکرد...هیچ مردی غیرتی نشد...اومدنو رفتن...و هیچکدوم به نوشته ی روی در مغازه دقت نکردن...زن ها هم بدون ترس رشته ی پلویی وروغن سرخ کردنی خریدن...هیچ دختری به بکارتش فکر نکرد...
بچه هامون اگه این نوشته ها رو ببینن چی میگن؟اگه بچه ی من این وبلاگ رو بخونه....!
بمیر بابا.همه تون بمیرید.خفه.