تنها سوء تفاهمات ما را کنار یکدیگر نگاه می دارد.

 

 

از موزیک حالم به هم می خوره.

 

 

 

و تمام چیزهایی را که می خواستی محدود کرده بودی به یک... یک چیزی که ارزشی نداشت. تو برایش ارزش قائل بودی. بگوییم یک هویج. و تمام چیزهایی را که می خواستی محدود کرده بودی به یک هویج. آ .

 

و یاد گرفتی که صبر کنی تا درست شود. می دانستی که درست نمی شود. ولی هوز ربط این دو را به یکدیگر نفهمیده بودی. پس صبر کردی. دلت برای هویج تنگ شده بود. هویج که چشمان تو را نوازش می داد و باعث می شد تو هم بخندی. تویی که چه ساده خنده ات می گیرد. تویی که چه آسانی. آسان برای داشتن.و نه برای به دست آوردن. تویی که سوی چشمانت مدام دارد کم می شود.آ . می دانم. تو به همان هویج های بی ارزش نیاز داری...

 

تو آن دختری که امسال در خردادماه اردشیر رستمی می دود.

 

 

 

 

 

سربازی لازم نبود؛

من با تو مرد شدم.