۱۷

  

هیچ چیز غم انگیزتر از زنی نیست که کیسه های پلاستیکی سنگینی در دست دارد و ماشین ها نمی گذارند از خیابان رد شود، 

یا پسر بچه ای که تفنگ بزرگی در دست دارد و لبخند نمی زند. 

یا تو   وقت هایی که دوستم داری و نمی خواهی بفهمم، 

یامن    وقت هایی که تو دوستم نداری و با خودم فکر می کنم دوستم داری و پنهان می کنی. 

 

زمین خسته شده بود از بس که این همه سال همه چیز را به سمت خودش می کشید،

و من تو را .

کیسه های سیب زمینی و  پیاز و خیار و گوجه فرنگی و برنج را از وسط جنگی خونین رد می کردم 

و حتمن مادر بودم. 

مادر بچه هایی که از تو نیستند. 

تو نمی توانی پدر خوبی باشی.