آن جا که از دسترس خارج می شوم. آن جا که از کسانی که دوستم دارند فرار می کنم. چه می شود که بعضی جاها آنتن نمی دهند نمی دانم. بعضی جاها هستند که بعضی وقت ها آنتن نمی دهند. آن ها را دوست ندارم. همه چیز را زیر سؤال می برند. دوست دارم هکه چیز معلوم باشد. سیاه یا سفید. یا من، یا تو.از دستم فرار می کنی.

 

بچه بودم. یادم نیست چند سال. بابام یه ادکلن داشت. هر وقت می زدم فکر می کردم بزرگ شدم. سرمو بالاتر می گرفتم. حالا یکی همون ادکلن رو برام کادوی تولد آورده. می زنم. و وقتی بوش می آد یه حسی دارم که نمی تونم تو این وبلاگ بنویسم.