و تمام چیزهایی را که می خواستی محدود کرده بودی به یک... یک چیزی که ارزشی نداشت. تو برایش ارزش قائل بودی. بگوییم یک هویج. و تمام چیزهایی را که می خواستی محدود کرده بودی به یک هویج. آ .

 

و یاد گرفتی که صبر کنی تا درست شود. می دانستی که درست نمی شود. ولی هوز ربط این دو را به یکدیگر نفهمیده بودی. پس صبر کردی. دلت برای هویج تنگ شده بود. هویج که چشمان تو را نوازش می داد و باعث می شد تو هم بخندی. تویی که چه ساده خنده ات می گیرد. تویی که چه آسانی. آسان برای داشتن.و نه برای به دست آوردن. تویی که سوی چشمانت مدام دارد کم می شود.آ . می دانم. تو به همان هویج های بی ارزش نیاز داری...

 

تو آن دختری که امسال در خردادماه اردشیر رستمی می دود.

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
Maral جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ق.ظ

میدانم که همان دخترم.
از فروردین ماه روی خرداد ماه مانده ام حالا که خرداد ماه شده باز هم همان دخترم. تا بینیم که تیر ومرداد چه شود....

مارال یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:38 ق.ظ

من کی هستم؟

Rotten چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ http://underground-thoughts.persianblog.com

....

شیدا چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ق.ظ

مرسی .....عالی بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد