۹

 

 

هنوز به اندازه ی کافی دیر نشده. همیشه دیرتر از دیگران راه می افتم. مادرم می گوید خیلی خونسرد است. یعنی در گرما دست هایم گرم است، و در سرما دست هایم دست هایت را سردتر می کند. تو این چیزها را نمی دانی. نه این که نچشیده باشی، چشیده ای. از ماشین که پیاده شدی تا دم در رسیدی و کلید را چرخاندی و پشت سرت بستی. مادرت برایت سوپ درست کرده. برف می بارید و روی پشت بام شیب دار خانه ی روبرویی کبوترها زیر کولر آبسال بیکاری پناه گرفته بودند. داشتم فکر می کردم شاید بتوانم مراقبت باشم.

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
حبیب محمدزاده سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ http://www.gramafon.persianblog.ir

سلام ماکان عزیز
... روی پشت بام شیب دار خانه ی روبرویی کبوترها زیر کولر آبسال بیکاری پناه گرفته بودند. داشتم فکر می کردم شاید بتوانم مراقبت باشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد