باید پری آتش زد.
مویی چیزی...
با این اس ام اس ها این دور و بر پیدایت نمی شود.
باید یک طلسم هزار تایی داشته باشی...
می دانم که داری.
هزار سوزن،
هزار خنجر،
هزار ورد بی معنا،
هزار روز رنج و روزه...
وسط این دیوار های یخی،
آرام نفس می کشم.
به هر کدام از این دیوار های نادیدنی که تکیه بدهی،
یا می شکنند،
یا آب می شوند...
نهصد و نود و نه دیوار نازک یخی،
که بوی تو را می دهند...
بوی یخ.
پر را که آتش بزنم،
دیوار ها آب می شوند،
و بویت را با خود می برند...
گوشی ام را بر می دارم،
و یک اس ام اس دیگر...
یک اس ام اس دیگر....
یک اس ام اس دیگر...
یک...
باید پری آتش زد...
از این حس که فکر می کنم باید بفهمم از چی حرف می زنی یا از کِی یا از ... متنفرم...
انگار هر وقت من بنویسم تو می فهمی چیست و کیست و چه موقع... از این هم متنفرم
در حیاط دانشگاه کتابی می فروشند به اسم : «چرا مردان دروغ می گویند و زنان گریه می کنند»... خب معلوم است، از آن هم متنفرم
می خواستم فقط بنویسم «خوب می نویسی :) » ، ننوشتم... از این هم متنفرم
han rasti ye chizi neveshtam baraye in postet vali post nakhahad shod in khanoom balai cheghadr motanefare
تا به انتها برسد این طلسم هزارتو چند پر باید بسوزد؟ چند پرنده ؟ چند درخت؟
پر را آتش بزن
Delam tange...
Makan in postet khub bud kheili. dus dashtam
سلام ماکان عزیز
تعریف طلسم در این شعر :
هزار سوزن،
هزار خنجر،
هزار ورد بی معنا،
هزار روز رنج و روزه
هزار واحد شمارش یک طلسم است
بعد طلسم مانع را می گویی : هزار دیوار یخی
بعد طلسم خودت را که هنوز هزار تا نشده : اس ام اس هایت را