نفرت. مثل بچه ای که برای اولین بار سیب را تجربه می کند.قبلاً فقط پیاز گاز زده است. عشق. و کم کم دیگر فرقی نمی کند که سیب بخوری یا زرشک پلو با مرغ. نفرت. تمام وقت هایی که در آغوش می کشیم تمام آدم هایی که یک چیزی ازشان باید به ما بماسد و یک چیزی از ما به آنها.نباید مزه ی سیب را فراموش کنم.

 

 

 

پ ن: به قصد پشیمان کردن آدم هایی که گفته بودند آپدیت کن.

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
رسا سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:16 ق.ظ

بارها و بارها باز کردم این جا را
دقیقاً 3 ماه یک روز کم است که بارها و بارها باز کردم...
که تو هر چه میخواهی به من بگویی.
باز هم باز میکنم که هر چه دل تو خواست، بگویی، بخوانم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ق.ظ

ما پشیمان نمی شویم عمرا

صدف جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:48 ب.ظ http://56kbits.blogspot.com

من هنوز پشیمون نشدم!

[ بدون نام ] دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:49 ب.ظ

akh joon adam !

نازلی شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ب.ظ

تا حالا چند بار اومدم اینجا و یک سری از پستهات رو خوندم... همش میخواستم یک چیزی بنویسم... نمیدونم... چیزهایی که مینویسی و فضاهایی که میسازی خیلی عجیبن... امیدوارم وقت کنی زود به زود آپدیت کنی... حتی به قصد پشیمون کردن بقیه

Maral سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ق.ظ

merc ke update kardi didi ke check mikonam hamash,.... baal baal mizanim hamash ke to yechizi begi

کامیگولا سه‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:10 ق.ظ

نفرت کم بودن عشق است. هر چه عشق کم می شود و تحلیل می رود نفرت بیدار تر و جاندار تر می شود.....
عشق واقعی اینچنین است آنتی تز ش اگر نفرت باشد سنتزش می شود یک بخش از زندگی..........
به هر حال سیب هم رنگها و شکلها و مزه های متفاوتی دارد. این تعبیر ذهنی ما از تجربه سیبهای گذشته است. سیب گلو هم سیب است و سیب زنخدان هم سیب. اما هیچ یک مزه ی سیب نمی دهند. سیبی هم که نیوتون را به فکر انداخت که جاذبه را کشف کند سیب بود اما جاذبه ای که در قالب فرمولها و اجرام است.
انسانها سیب مخصوص و جاذبه مخصوص دارند. اما اگر کسی سیبت را گاز زد سیب گلویش را در هم له کن! این آغازی دیگر برای عشق است و پایانی برای نفرت.......................
کاش می شد با هم ساده حرف بزنیم ! من جدن نگران تو هستم.

کامیگولا سه‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:11 ق.ظ

تو بنویس در مورد پشیمانی ما تصمیم میگیریم.

مهدی دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام ماکان!
اولین روز تو علامه فکر میکردم من اونجام تو اونجا هستی حالا من دارم میام بیرون تو کجا هستی؟!.....
پاییز هم داره میره راستی......
هنوز مستی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد