یه پسر کوچولو می شناسم که تازه شروع کرده به خواب دیدن. آدما از یه سنی مغزشون امکان خواب دیدن رو پیدا می کنه. وقتی بهش اصرار می کنی که خوابشو تعریف کنه تا یه جایی می گه... بعد حوصله ش سر می ره می گه: اصلاً تو که خودت بودی اون جا!
من یه پسر کوچولو ام.منم مغزم نفهمیده که آدما باهام تو کله م نیستن. به خاطر همین خیلی وقتا تو ذوقم می خوره... می گم این که خودش هست! این که خودش می دونه...کاش بزرگ شم.
البته شاید یه کوچولو بزرگتر از یه کوچولو .
جوون ، دلت تو (too) ذوقش نخوره .
من وقتی بچه بودم بعضی وقت ها با امیر یه خواب می دیدیم و وقتی می فهمیدیم که داشتیم برای یکی تعریفش می کردیم...
خیلی وقته که دیگه فقط تو خوابم میبینمش و نمی دونم هنوزم میشه یه وقت هایی که داریم یه خواب رو برای دو نفر تعریف می کنیم؟!!!
از بزرگ شدن کیوان احساس خوشحالی آمیخته به هراسی دارم............................
منم گفته بودم یه پسر کوچولویی، نگفتم؟
کاش بزرگ شی اما این پسرک سرزنده همیشه تو وجودت بمونه و از درودیوار بالا بره