آن وقتها دلم می خواست انقدر بزرگ شوم که تو را راحت با دست بیاورم حالا آنقدر بزرگ شده ام که هر که را بخواهم بدست حواهم آورد ولی حالا می دانم دیگر هیچ وقت شبیه هم نبوده ایم حالا بعضی وقتها کا به یاد می آورم تلخ می خندم بعضی وقتها دلم هم می خواهد برایت دردودل کنم می دانی ماکان بزرگ شدن درد سرها را بزرگتر می کند ساناز رحمانی
همیشه آنقدر انتظار می کشیم که غذا سرد می شود . نمی آیی و مجبوریم غذا را در مایکروفر گرم کنیم. کاش می شد روابط را هم در مایکرو فر گذاشت. دوستانمان دارند میمیرند. ما داریم می میریم.همه دارند می میرند. چراغهای رابطه هایمان را گه گرفته است.کاش نمیریم!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
آن وقتها دلم می خواست انقدر بزرگ شوم که تو را راحت با دست بیاورم حالا آنقدر بزرگ شده ام که هر که را بخواهم بدست حواهم آورد ولی حالا می دانم دیگر هیچ وقت شبیه هم نبوده ایم حالا بعضی وقتها کا به یاد می آورم تلخ می خندم
بعضی وقتها دلم هم می خواهد برایت دردودل کنم
می دانی ماکان بزرگ شدن درد سرها را بزرگتر می کند
ساناز رحمانی
همیشه آنقدر انتظار می کشیم که غذا سرد می شود .
نمی آیی و مجبوریم غذا را در مایکروفر گرم کنیم.
کاش می شد روابط را هم در مایکرو فر گذاشت.
دوستانمان دارند میمیرند. ما داریم می میریم.همه دارند می میرند. چراغهای رابطه هایمان را گه گرفته است.کاش نمیریم!