بعد مدتی مدید با گروه تمرین گذاشتیم که عااااالللللییی بود. فقط حیف که صبح بود.
امشب تولد من بود. خاله فریده با عمو کورش ازدواج کرد.
سیمین رو دیدم.
تهیه کننده رفت رو اعصابم. هی می گه رنگی بابا رنگی باشه. می گم بابا آخه آبروم می ره. می گه خیالی نباشه. موزیک سنگین نمی فروشه...
هیچ وقت اندازه ی دیشب کابوس ندیده بودم.
سراغ آهنگی رو که امروز شروع کردیم ازم بگیرید. اون جاهاییش که کار نکردیم تو گوشمه... اولین باری که زدیمش و روش خوندم می لرزیدم. شاید خوابم می اومد. شاید از کابوس ها بود. شاید هم اتفاقی که باید در حال رخ دادن بود...
کدوم یکی از اینا ارزششو داشت که منو بپیچونی؟
D: D: D:
در ضمن نظر عمت بعد از تایید درج خواهد شد
ماکان من هم فکر میکنم یه اتفاق جدی داره میفته...
مراقب باش
ا ا ا ا ا ا ا ! منو بردی به روزهی خوبی که توش خلاقیت و نوستالژی داره و ذهن آدم مث یه فواره میجوشه و ازش ایده می زنه بیرون. تولدت خیلی مبارک. دوست دارم پسر!
رنگی یعنی چی؟
کابوسها همیشه وهمه جا در پی تو هستند تا زهرخندشان را نثارت کنند
تولدت مبارک!
makan kheili gohi. gharar bud lyric haro befresti baram, in ahange kooftie jadidetunam baram email kon, man khaste shodaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam