یه مدت این تو چیزی نمی نویسم.چک نکنید.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:19 ق.ظ

سلام پسر؛ خوبی؟ رفتی دوباره بازگردی؟ پس دلتنگ این رفتن و بازآمدنت شوم مکرر؟ . . . گاهی پس زدن پوسته ای که فراگرفته ما را شهامت می خواهد . . . مردش هستی که دیگرگون ؛‌خودت؛ بازگردی؟ می دانی پسر؛ آدمها هیچوقت خط کش های خوبی نیستند برای اندازه گیری قامتمان . . . با گره هایی به قامت روحشان که گاه باز می شود و گاه مچاله . . . خودت بگو: چطور می شود اعتماد کرد به این مترهای ناموزون مغرض؟ شکوه لحظه هات می چکد از لابلای انگشتهات؛ خودت را دریاب . . . غرق شو در وجود خودت . . . رها کن این خیل انبوه مدعی را . . . این همه نت هست توی انگشتهات و این همه واژه توی قلمت و این همه نگاه توی چشمهات . . . خودت را دریاب . . .
چه می کنی با درد سرانگشتهات؛ از آن همه نت که تاول شده بر انتهایشان و تو فراموش کرده ای نغمه خودت را . . .
مواظب خودت باش پسر . . . نگران رفتنت نمی شوم . . . اگر پیله ات را نوید پروانه باشد . . . مواظب خودت باش و وقت رسیدن خبرم کن . . .
منتظر می مانم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد