از این خرس ها نیست که روی شکمشان قلب است، یک کارت پستال ساده ست. قاعدتاً نباید این طوری جنجال به پا کند. جنجال سکوت. پنج نفری بیرون آمده ایم. چون او اتفاقاً دور و بر وانتاین می آید و ما اتفاقاً در همین شب ولنتاین تصمیم می گیریم که برویم به یک گورستانی در این شهر گورستانی که همه جایش را بسته اند در ولنتاین. کنار رودخانه را انتخاب می کنیم،جایی که قبل ترها بدون تو آمده بودیم و صدای این رود گورستانی بیش تر از بقیه جاهاست. نمی دانم کسی بوی تعفن را حس می کند یا نه؟ شاید من حس می کنم فقط. یا ما که داریم در این شهر دفن می شویم. آدم های این جا دیگر به این بو عادت کرده اند. آدم های این جا بوی همین را می دهند. مرده اند.
چون تو را به حکم زنانگی ات بچه ها با ماشین مدل بالاشان می رسانند و ما تا خانه ی من قدم خواهیم زد فهمیده ای که کارت  را باید بدهی بهش. بیا. می گویی و درازش می کنی به سمتش. نگاهت می کند انگار که این چه کاری ست. یا بهتر که بگویم این دیگر چه کاری ست. به خودش که می آید لبخند می زند و پاکت را نگاه می کند و دیگر اصلاً نگاهش را بلند نمی کند. همه می دانیم که باید به شوخی برگزار کنیم. زنانگی ات. اشتباه گفتم زنانگی ات. دختر بودنت. دخترها زنانگی مردها را نمی فهمند، همان طور که زنانگی زن ها را. از ‌‌‌‌‌شُک بیرون می آید، باز می کند، نگاهش را بیخودی روی نوشته ی داخل کارت می گرداند که خواندم و می گوید مرسی. اشتباه کرده ای. هرچند از آن خرس ها نبوده ، یا از آن جعبه ها که تویش پُر پوشال است و وسطش I love you. From the bottom of my heart. ولی افسوس. خیلی وقت است که مرده ام. و تو به یک زنده نیاز داری... کسی که گاه به گاه به گورستان سری بزند، حتی دست خالی، حتی بدون دسته گل یا بطری نوشابه ی خانواده پر از آب که قبرت را بشوید. حتی اگر بدانی که در دیار زندگان عاشق کسی دیگر است شاید خوش حال هم می شوی. ولنتاین مبارک، با آرزوی عشق. بدون امضا. این را وقتی خواب است از ته چمدانش...

 

  

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:11 ب.ظ

mikhastam dobare begam khube vali khube yani chi? in neveshtaro dust daram injuri behtare..mitunam hesesh konam

[ بدون نام ] شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ب.ظ

کلا بی ربط یا با ربط چون اکثر (نه همه )نوشته هات رو دوست دارم می خواهم از میشل دوگی این را بنویسم(چون این رو هم دوست دارم):
دیر زمانی است که تو وجود نداری
سیمای گهگاه مشهور وگستاخ تو.
چگونه دوستت دارم نمیدانم مدت هاست
که تو را با لا قیدی دوست دارم با کینه
با نسیان با نجوا با دنایت
با سماجت علیه هر تشابهی
دوستت دارم همچنان که گم ات می کنم به خاطر گم کردن
من ایکه رد میکند یکی از ما باشد
کشیده شده بر پاشنه ی کشتی
(این بالکنی که از نمک بریده شده)
من سابقی که از پشت میان دو جریان کشیده شده
اکنون چه
دهان کفر چشیده
دهان کیفر چشیده قلب مدار گرد
پرسشی بیهوده به سوی سومین می گراید

Maral سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ب.ظ

اااااااا بقیش کووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد