سردمه ( دیالوگی از تئاتر عادل ها ساخته ی قطب الدین صادقی)

 

 

 

باران می بارد. پیاده می شوم. قرار بود برف باشد. بالاتر برف بود. شاش دارد خفه ام می کند. پارک خلوت است این موقع شب. می روم پشت درختی. صدای در می آید. بدم می آید از بیرون شاشیدن. شاید چون همیشه فکر می کند کسی مرا می بیند. خدا باید خیلی وحشتناک باشد. چرا فکر می کنم باید بشاشم؟ تا خانه صبر می کنم.

 

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:19 ق.ظ

سرما.شاش.تاترقطب الدین.....

مارال پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:34 ق.ظ

تا حالا شده توی تاکسی یا یک وسیله نقلیه در حال حرکت شاشت بگیره؟
این خیلی مهمه ...من به عنوان طراح صنعتی خیلی به حل این مشکل بشر فکر کردم....
اولین فکری که به ذهنم رسید ..یه چیزی مثل مخزن ادرار بود که هرکس بتونه با خودش داشته باشه... بعد به این فکر کردم خوب بچه ها هم تو کهنه خودشون میشاشن و خلاص... ولی بعد فکر کردم خوب نمیشه چون یه کم چندش آوره که بشاشی بعدم یه چیز خیس و کثیف همش بهت چسبیده باشه.. خوب این ایده هم مردود شد... شاید اگه تو تاکسی ها یه لوله ای چیزی تعبیه کنن برای مردمی که یه چیزی داره خفشون میکنه خوب باشه... اما .... آیا شما روتون میشه جلو بقیه بشاشین؟؟؟

شیدا پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:07 ب.ظ

بالایی ها بیشتر برف دارن بیشترم سردشون میشه.

بامداد پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:46 ب.ظ

صبر ...

مارال جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:03 ق.ظ

صبح با گریه بیدار شدم.. گریه که نه یه چیزی تو مایه های شیون و حق حق... خواب بدی دیده بودم. که کاملاً احساس میکردم واقعیته . توی خوابم یه کسی(مردی) که خیلی دوستش دارم مرده بود. و یک زن داشت شیون میکرد... زن رو مشناختم. بغلش کرده بودم و جیغ میزدم...یکهو همون کسی که مرده بود اومد و اونم مارو بغل کرد ....توی بغلش پریدم و با گریه زیاد بهش التماس کردم که برگرده. انقدر جیغ زدم و گریه کردم که از خواب پریدم... صبح خیلی زود بود... شاید ساعت ۵ نمیدونم اون مرد کی بود. اولین کسی که به ذهنم رسید پدرم بود. نشستم و تا وقتی پدرم بیدار شد زار زدم...
چقدر وحشتناک بود
چقدر وحشتناک بود

ماندانا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:29 ق.ظ http://manii.persianblog.com

سلام ، اول شدم ....والا من نمی تونم در مورد متن نظر بدم ...اگر از شعر خوشتون می آد بهم سر بزنید . فعلا

پیشنهاد کاری جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:05 ب.ظ

اولندش که تمامی رفقای توخالی خون ، ما که زیادی نمی اییم اینجا . اما اونایی که روزی 23 بار ماین و نمی خوان که صر فته 5000 تومن پول چشم پزشگ بدن ، یه پیشنهاد عالیه . هر وقت اومدین اینجا یه Ctrl+a بگیرین اونوقت همه نوشته ها واضح می شن . حتی اون تو خالی بالای سرتون هم .
دوندش برای آقا ماکان که شاش (البته گلاب به روتون) نمی تونه کاری کنه . حداکثر کاری که از دستش بر میاد اینه کا آدم رو غرق می کنه و نه خفه . البته آدم می تونه شاش رو خفه کنه مثل خیلی چیزای دیگه . اما شاش (روم به دیوفار) نمی تونه.

niMA شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:11 ق.ظ http://nnimaa.blogspot.com

فکر کن بری تو کویر ... هیچ چیزی که ارتفاعش بیشتر از 20 سانتی متر باشه وجود نداره...کیلومتر ها .... ساعت ها ... اونجا همه برای خودشون خدان...همه چی دیده می شه...درست حدس زدی خیلی وحشتناکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد