از غم و اندوه و داریوش...

 

 

 

منتظر همین بودیم. از همین لینک ها که باز می کنی و همان خانم مهربان است و آقای اخمو. از دور که نگاه کنی جایشان را عوض می کنند، ولی هنوز خانم مهربان است و آقا اخمو... منتظر همین بودیم بدجور. ما که این همه به فرندلیستمان مدرک می دهیم که این لینک وبلاگمان، ببینید! آنلاین می شویم ها! ولی برای شخص شما حرفی نداریم... همین لینک است که ...خب... برای همه می فرستیم! گویا حرف هایمان را آن جا می زنیم. جدیداً هم یاد گرفته ایم بزنیم به در و دیوار. یک مطلب خوب هم که نوشتیم دو تا کامنت دارد بدبخت. حالا بیا و به این یومیت ثابت کن که این وبلاگ جزو زندگی ماست اگر از آن در وبلاگ حرف می زنیم...

 

بیخود منتظر مانده ایم... که لا اقل وقتی جایشان عوض می شود هر دویشان اخم کنند یا...

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:17 ق.ظ

احساس می شود زیادی نیاز داری که نگاهت کنند عابران پیاده ی انقلاب یا در همین جا n رقمی شود تعداد بینندگان وبلاگت.نمی دونم این بده یا خوب یا اصلن مهمه یا نه.فقط احساسم بود.به هر حال افت شما محسوس است که این چیز خوبی است.
جدی می گم.خوبه.

آزاده یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ق.ظ http://yas-sefid-17.blogsky.com/

منم گاهی وقتها اینقدر پای این کامپیوتر لعنتی می شینم و می نویسم تا صدای فریاد مامانم بلند میشه که پاشو اتقتو جمع کن...
ولی راست می گی یه جورایی هممون مدیون لباسای تلنبار شده ی روی میزیم.
سربلند،موفق،پایدار و جاری باشی تا ابد...

مارال یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام ماکان
خیلی خوب مینویسی
واقعا تبریک میگم
تحت تاثیر قرار گرفتم. خیلی خیلی زیاد...

دی یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام.وبلاگ نوسی رو ادامه بده و بگو گور بابا بابای این که کی چه نظری می ده .یا به درک که کسی میفهمه چی میگی یا فکر میکنه اینا اداست.بنویس از هر چیزی که عشقت می کشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد