شماتت یک شاعر

 

 

برای تو می نویسم، راننده ی خطی انقلاب. برای تویی که همیشه می دانسته ام مرا برای کرایه می خواهی، و بعضی وقت ها سیگارت را به خاطرم بیرون نینداختی. و من باز هم فردا سوار ماشینت شدم، چون می دانستم چرا می خواهمت. و باز هم پول درشتم را زودتر از پیاده شدن آماده نکردم. می بینی؟ سرنوشت من و تو بدجور به هم پیوند خورده است، حتی روزهایی که زوج است... حتی روزهایی که دانشگاه تعطیل است... من سرفه می کنم و تو، خواب مسافری را می بینی که زیر پل فرهنگ پیاده می شود، ولی کرایه اش را...

 

 

 

پ ن: رنگ زمینه را عوض کردیم، دیدیم همین رنگ آزاردهنده بهتر است. جدیداً تهدید هم شده ایم به خوانده نشدن. ما را از این چیزها نترسانید، که اگر قرار بود بترسیم این گونه به خزعول رو نمی آوردیم.

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
niMA جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:33 ق.ظ http://nnimaa.blogspot.com

آره جون عمت ... تو از خونده نشدن نمی ترسی.

[ بدون نام ] شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:29 ب.ظ

من نمی خونم نوشته هاتو که میشنوم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد