در تمام آغوش ها

به جای آن که چفت بشوم

                          هرز می روم .

 

ـ می ترسم از این واژه های بی چشم و رو

که وسط شعرهایم می پرند یکهو .

شاید برای من

                تنها دهان واژه ها کافی ست ـ

 

عاشق نیستم.

       هرزه ام .

و این را تمام آغوش هایی

که از من رو گرفتند

و از چشم هاشان انداختند

ثابت کرده اند.

 

من می مانم و دهانی

که مدام اسمم را از آخر به اول تکرار می کند...

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:51 ب.ظ http://mosaferkoochak.persianblog.com

اگر چه احساس میکنم بعضی از واژه های شعرت اضافی هستن و میتونن حذف شن مثل شاید و هرزه ام دوم اما از پایان خوب شعر نمیشه ساده گذشت.......در شروع تازه خیلی شاعرتر شدی ماکان حتی زبان شعرها خیلی با قبل فرق داره و از نوشتن صرف فاصله گرفته...خوشحالم

ثمین سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:53 ب.ظ

شورشو در نیار لطفا!

مارال یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:18 ب.ظ

من خیلی از این شعرت خوشم اومد
دیر کشفت کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد