عاشق می شوم

پاشوبه می کنم

تب می رود

و عشق می ماند...

 

 

نه،

هیچ کس،

هیچ کس نباید تشت آب را زیر تخت خوابم پیدا کند...

 

 

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 05:04 ق.ظ http://mosaferkoochak.persianblog.com

........تا گریزد هر که بیرونی بود
سلام ماکان!ریخت تازه ات خوندنیه!

کامیگولا یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:32 ب.ظ http://nadaram

من ماندم و عشق و غم شبهای بلند

سروش یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:32 ب.ظ

عاسق میشوم.
بالا میاورم.
هیچکس نباید بفهمد عاشق شده ام!

[ بدون نام ] دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 06:26 ق.ظ

این شعرتو خیلی دوست داشتم.خیلی زیاد.خیلی.نمیدونم چقدر ولی خیلی.آره خیلی...

کامیگولا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:25 ق.ظ http://nadaram

کاش تختی داشتم.
کاش تشتی داشتم.
دریاها را برای تبت وام می گرفتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد