زمین
سنگینی ام را تحمل می کند
و من
سنگینی آسمانم را ...
آسمانم را به تو می دهم
به شرط آن که شب ها
بی شمارش ستاره ها به خواب بروی ...
دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند!
سبک می شوم،
و سنگینی زمینم را تحمل می کنم.
لای ستاره ها دنبالم می گردی
و به این اسب سرکش فحش می دهی...
آسمانی نیستم.
لای خاک وسنگ ها دنبالم بگرد... ویرایش شده در ۱۴ مرداد ساعت ۷:۳۳
زیبا بود. زیبا!
اگر اسمانی نیستی برای چی بین ستاره ها دنبالت بگردم.فکر کنم این جاشو اشتباه کردی چون تا اونجا که من میدونم ستاره ها تو زیر زمین نیستند و تو همون اسمونند
سلام بیا بد نیست ضرر نداره
دلم برات خیلی تنگ شده.
خوبی؟
چیه؟ اینجا جای احوال پرسی نیست؟
دلم می خواد...همینه که هست
:*
خوب بودی تا به حال؟!
من بوسه نمی خواهم/دستانت را نمیخواهم / هوای با تو رفتن را نمی خواهم...
به من ستاره ای بده .
نه ! حتا شهابی کفایت میکند تا تفنگ در دستانم نلرزد و قلب تاریکی را...
من بوسه نمی خواهم/دستانت را نمیخواهم / هوای با تو رفتن را نمی خواهم./ به من شمعی بده / تا خویش را چون جوی باریکی تا تو برسانم.
واقعا قشنگ نوشتی. هرچی میخونم سیر نمیشم.تازه دارم همه سنگینی هارو احساس میکنم . وای همه جمله هاشو دوست دارم.. فکر کنم اولین شعریه که حفظ میکنم.