یک دست مبلمان نو،
یک میز تلویزیون،
چند تا پشتی،
یک تخت،
یک میز بار،
یک بخاری برقی،
یک میز کامپیوتر،
یک پیانوی رویال،
چند کمد از چوب گردو،
یک بوفه پر از کریستال،
و یک مجسمه ی بزرگ از تو
در گوشه های تنهاییم می چینم.

ولی حیف،
وقتی وسط اتاق می ایستم،
هیچ کدام دیده نمی شوند...
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:49 ق.ظ

پس میتونی اگهی بدی فروش کلیه لوازم منزل..
همه رو حراج کنی غیر از اون مجسمه.

اصلا امکان نداره منو پیدا کنی دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:33 ق.ظ http://full.blogsky.com

یه سری آدم که می شناسمشون
یه چند تایی که اسمشون دوست صمیمیه
دوستایی که باهاشون فوتبال می زنم
دوستایی که باهاشون می رم کوه
دوستایی که باهاشون می رم مسافرت
دوستایی که باهاشون بحث می کنم
دوستایی که باهاشون می رم دختر بازی
دوستایی که باهاشون کار می کنم
دوستایی که باهاشون کتاب می خونم
دوستابب که با هم وقتمونو می گذرونیم
دوستایی که از هم چیز یاد می گیریم
دوست هایی که به هم کمک می کنیم

ولی حیف
وقتی با اونام ، تو اونجا نیستی
و فقط خاطتت تو ذهنمه ...

سروش یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:47 ق.ظ

نه

سروش یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:48 ق.ظ

نمیدونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد