خسته ام.
خوابم می آید...


خاطره ات خودش را در چشمم اشکاویز کرده است،
و مدام منتظر کسی ست که جلویش را بگیرد...
می دانم.
صندلی پلک را از زیر پای تصویر تو نباید کشید!



چند وقتی ست که اشک هایم تنگ شده اند
و پلک هایم سنگین.
(تقصیر وزن خاطره ی توست شاید...)

خسته ام...
خوابم می آید...
نظرات 3 + ارسال نظر
۶۲۲ دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:36 ق.ظ http://413.blogsky.com

سلام
منم خسته شدم ..بریدم

[ بدون نام ] دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:24 ب.ظ

شاید نداره !
حتما داره.......

سام شنبه 28 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 07:20 ب.ظ

چطورین
همه خستن .کسی خستت کرده ؟
لطفا جواب های منو بدین.ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد