وقتی از اوی پل فرهنگ رد می شم، یه لحظه فکر می کنم که اونجا بغلت کردم، تو چسبیدی به گاردریل و من دارم از بالای شونه هات اتوبان نیایش رو نگاه می کنم... شک می کنم که این عشقه... یا خودخواهی...بعد دیگه فکر نمی کنم.خودم رو می بینم که روی پل فرهنگ بغلت کردم و از روی شونه ت نیایش رو نگاه می کنم. آه می کشم.
نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:56 ق.ظ http://mordab.blogsky.com

علی دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:12 ق.ظ http://www.mofar.info

یه سایت توپ واسه دانلود نرم افزار با کراک
www.mofar.info

سام دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 09:55 ب.ظ

فکر میکنم از خودخواهی شماست ببخشید چون چند روزه که منتظر جواب شما هستم راجع به شعر ۱۳ ابان شما نظر دادم اما انگار اصلا نگاه نکردید اگه تونستید یه سر به نظرات ۵ بزنیدمتشکرم

َUmit چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:28 ب.ظ

فرض کن ادامه اون ساختمونه بریزه روتون و از حالت رمانتیک خارج شین

حتی با فرهنگ ترین پل ها هم خراب میشن !؟؟!

سیاوش جمعه 22 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:53 ب.ظ

بی ناموس، چرا اتوبان مردم رو نگاه می کنی!

زهره شنبه 23 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:10 ق.ظ

چه کامنت های ..

زهره دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:17 ب.ظ

ور آر یو ؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 03:57 ب.ظ

دیشب خوابتو دیدیم!
خواب خوبی نبود!
نگرانت شدم!
کجایییییی؟
حالت خوووبه؟
همه چیز روبه راه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد