ـ به نظر تو آدم باید احساساتش رو ابراز کنه؟
ـ خب... آره... احساسات واسه ابراز کردنه دیگه...
ـ نه مطمئناً واسه ابراز کردن نیست فقط...
ـ ...
ـ منظورم اینه که... اونی که احساساتش رو ابراز می کنه... بچه نیست؟
ـ نه... اون که اصلاً...
ـ یا مثلاً بقیه رو از خودش دور نمی کنه...
ـ خب... از این نظر... چرا...یعنی...
ـ ببین هر کی رو تحویل می گیری ازت دور می شه... برعکس...
ـ آره... خب اون به خاطر اینه که همه ی دور و بریامون احمقن...
ـ احمق...
ـ آره! ولی آدم باید احساساتش رو ابراز کنه.




شاید. شاید من احمق نبودم. شاید... بعضی وقتا فکر می کنم کاش می تونستم یه شعر قدیمی رو که قبلاً تو وبلاگ نوشته بودم دوباره این جا بنویسم... قضیه ی هندیا...یا رینگ بوکس... انگار وقتی همه ی اونا رو می نوشتم بدون این که خودم بفهمم می دونستم یه روز به این گه خوری می افتم... ولی ... بازم احساساتم رو ابراز می کنم... برای آدم های احمق...حتماً برای آدم های احمق...