بین من و تو دیواری ست
به طول دیوار چین
و به ارتفاع دوستت دارم هایم.
بشکن سکوتت را .
گوشت را روی زمین بگذار
جلوی پاهایت.
صدای سم اسب های عشق مرا خواهی شنید.
ولی نترس،
اسب ها نرسیده به تو رام می شوند
و جلوی پاهایت روی زمین می افتند...
گوشت را از روی دوستت دارم هایم بر می داری
و پاهایت را رویشان می گذاری...
می بینی؟
نا خواسته از دیوار بالا رفته ای
آغوش باز می کنم.
می ترسم از سقوط نابهنگامت
سکوت شکستنی ست
و آغوش من
شاید شکستنی تر از ملات بی بهانه ی این دیوار چینی...
پرواز می کنی.
از ارتفاع ناخواسته بالا می رود ولی کافیه فقط یه لحظه پاش بلغزه و اون وقت ...
هر مطلبی که می نویسی من می گم خدا بود
ول ی این یکی دیگه اخرش بود!
درضمن به نظر من ارتفاع دیوار مهم تی از طولشه.
چند وثته نیومدم، الان همهی اونایی رو که نخونده بودم، خوندم... نظرمو نمیگم چون ممکنه باورت شه و خودت و بگیری و اینا...
خیلی وقته کسی دیگه چیزی نمیشنوه....