بین من و تو دیواری ست
به طول دیوار چین
و به ارتفاع دوستت دارم هایم.
بشکن سکوتت را .

گوشت را روی زمین بگذار
جلوی پاهایت.
صدای سم اسب های عشق مرا خواهی شنید.
ولی نترس،
اسب ها نرسیده به تو رام می شوند
و جلوی پاهایت روی زمین می افتند...

گوشت را از روی دوستت دارم هایم بر می داری
 و پاهایت را رویشان می گذاری...
می بینی؟
نا خواسته از دیوار بالا رفته ای

آغوش باز می کنم.
می ترسم از سقوط نابهنگامت
سکوت شکستنی ست
و آغوش من
شاید شکستنی تر از ملات بی بهانه ی این دیوار چینی...

 

پرواز می کنی.

نظرات 4 + ارسال نظر
بامداد چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:01 ب.ظ

از ارتفاع ناخواسته بالا می رود ولی کافیه فقط یه لحظه پاش بلغزه و اون وقت ...

ثمین چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:55 ب.ظ

هر مطلبی که می نویسی من می گم خدا بود
ول ی این یکی دیگه اخرش بود!

درضمن به نظر من ارتفاع دیوار مهم تی از طولشه.

آرش پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.arashafshar.com

چند وثته نیومدم، الان همه‌ی اونایی رو که نخونده بودم، خوندم... نظرمو نمی‌گم چون ممکنه باورت شه و خودت و بگیری و اینا...

ایشتر جمعه 8 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 10:47 ب.ظ http://ishtar.persianblog.com

خیلی وقته کسی دیگه چیزی نمیشنوه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد