من و تو
سوار یک الا کلنگ خیلی خیلی بزرگیم
وقتی که بالایی
افق ها را نگاه می کنی
و لبخند می زنی...
پاهایم را می کوبم
بلند می شوم
پایین را نگاه می کنم
و نمی بینمت...
وای،
چه قدر سنگینم
سنگین...
قوانین نیوتون
باز بر ضد من اجرا می شوند،
پایینم می کشند
و چه قدر پاهایم درد می گیرند
وقتی می خواهم الاکلنگ را موازی نگه دارم.
زورم تمام می شود...
سنگینم...
سنگین...
بالا می روی .
آقا زدی تو این قضایا؟
من تو این قضایا بودم... ولی فکر کنم تو بدجور زدی تو اون قضایا...؛)
az gavanin chizi sar dar nemiavaram.
hamea anha bar zede manand
maksosan gavanine newoton
zera nemigozarand parvaz konam!
kheili khosham oomad az inyeki am
الاکلنگ خودش موازی میشود آخر