شمع روی میز ریخته ست. ریتم را می خواهم کند بگیرم. شمع روی سی دی ها ریخته است. آنقدر کند که نتوانی تا آخرش بیایی. همان وسط ها خسته می شوی. شمع روی پله ها ریخته است. من اگر بالا می روم شاید به خاطر ین باشد که روی پله ها نمی توانم بغلت کنم. شمع روی قاب عکس بچگی ام ریخته است. کند بخوان. حتی ریخته استِ آخر جمله ها ر که می دانی چیست. می خواهم بفهمی که پله یعنی چه.ح س کنی حماقت کسی را که همیشه در میانه ی یک نردبان زندگی می کند. من اگر بالا می روم به خاطر این است که فکر می کنم در انتهای هر نردبان پشت بامی هست. بام. شمع روی بام رییییییخخخختتتتتتتته اسسسسسسسسسسسسسسسست. در پشت بام می شود بغلت کرد. در دلم هیچ چیز نیست وقتی می گویم که دوستت دارم. شمع را چه کسی روی دوستت دارم هایم می ریزد؟ چرا هر بار که کسی را بغل می کنم شانه هایمان می سوزند؟تحمل می کنم. سرد می شود. خشک می شود.شمع روی شانه هایم ریخته است.در دلم هیچ چیز نیست اگر هر بار تو را جلوتر می فرستم. و هر بار خسته می شوی. از ریتم های کند بدت می گیرد. و پایین می رویم. می دانم. این پایین نمی گذاری که بغلت کنم. روی تمام زمین شمع ریخته است. اگر بغلت کنم شمع ها روی شانه ی هر دویمان می ریزد. وقتی می گویم دوستت دارم فقط منم که می سوزم. فقط منم که در دلم هیچ چیز نیست. فقط منم که فکر میکنم بالای هر نردبانی یک پشت بام هست...می دانم وقتی به پشت بام برسیم من تمام شمع ها را فوت می کنم. همه دست می زنند. آغوشم را برایت باز می کنم. ریتم کند می شود. می گویم به خدا در دلم هیچ چیز نیست! گریه می کنم. خیلی وقت است که توی دلم را خالی کرده ای. پایین می روم. شمع ها را یکی یکی رشن می کنم. یک سال گذشت. نمی خواهم هیچ تولد دیگری را جشن بگیرم...
درود بر شما
یک خبر ناگوار
حتما بخوانید .... ببخشید که مجبور بودم پیام رو از قبل بنویسیم
یک خبر ناگوار و تاسف بار ... حتما بخوانید
هر روز برای ما یک شهع روشن میشوئ چه بخواهیم٬ چه نخواهیم و گریزی نیست از دست این شمع های لعنتی...
????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????kamran rahimi
آه آن شب گرم و تاریک
آه آن سرزمین گود بی خاصیت
آه آن کلاردشت خسته و هم آغوشی ما
و پسری که کماکان با عینک دودی عبور میکرد ...
اه اه اه .... می خواستم واسه قبلی بنویسم
کاملا حس زندگی و گذشت عمر رو بهم داد
دستت درد نکنه خوب بود.
تولدت مبارک.