دست هایت را برای هر کاری که باز کنی
بغلت می کنم،
دست هایت را که می بندی
خوشحال می شوم،
خیال آغوش بعدی
می تواند خیلی قشنگ تر از آغوش اجباری چند لحظه پیش باشد...
دست هایت را برای هیچ کاری نمی خواهد باز کنی.
ماکان
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 ساعت 02:23 ق.ظ
سر یک کوه بلند
امام باقر نشسته بود
زلفاشو شونه میکرد
(کپی رایت از کاپیتان هادوک)
یعنی چی؟
...
تو رو چه به دستای من!