در واقع کل شب رو نمی خوابم...خیلی هم ساده س.بعضی وقتا فکر می کنم که خوابیدم.وقتی چشماشو بسته فکر می کنم الکی می گه.هنوز نخوابیده.می فهمه که یواش دستاشو ناز می کنم.فکر می کنم که خوابیده م.ولی همه ش بیدارم.نمی فهمه.می خوام این جوری دوست داشته باشم .جوری که نفهمه.اون وقتش هر موقع که فکر کرد ازم بدش می آد بگم که دوسش دارم.که لجش در بیاد.وقتی لجش در بیاد بیشتر دوسش دارم.اونوقت نمی خوام بفهمم که خوابه یا نه.پرده ی اتاق که طرف اونه آفتاب از پشت گوشاش می زنه تو صورتم. چیکار می تونم بکنم.چشماشو بوس می کنم. ابرو هاشو...می گه مممممممم...یعنی بیدار شده... خودمو به خواب می زنم. می خوام فکر کنه که خوابیدم. نمی خوام بدونه که دوسش دارم. منتظر می شم که دستامو ناز کنه. که مثلاً بیدارم کنه.غلت می زنه و پشت به من م خوابه...وای! چرا تو خوابم ...
تو اتاق تنهام بیدار می شم. فکر کنم خوابیده م... شایدم فکر می کنم که...
ضمن اينکه هنوز نمی دونم از کدوم مطلب حرف ميزنی اونقدر محتاج اپديت کردن نيستم که مطلب دزدی کنم!!!
سه شنبه ...چسبید
salam man majboram ham weblogeto check konam ham comment bezaram.
inam modele jadide ertebate dige.doset daram
delam barat tang shode.
وبلاگتو دوست داشتم...مخصوصا این یکی رو....نثرت هم خیلی روونه...