در واقع کل شب رو نمی خوابم...خیلی هم ساده س.بعضی وقتا فکر می کنم که خوابیدم.وقتی چشماشو بسته فکر می کنم الکی می گه.هنوز نخوابیده.می فهمه که یواش دستاشو ناز می کنم.فکر می کنم که خوابیده م.ولی همه ش بیدارم.نمی فهمه.می خوام این جوری دوست داشته باشم .جوری که نفهمه.اون وقتش هر موقع که فکر کرد ازم بدش می آد بگم که دوسش دارم.که لجش در بیاد.وقتی لجش در بیاد بیشتر دوسش دارم.اونوقت نمی خوام بفهمم که خوابه یا نه.پرده ی اتاق که طرف اونه آفتاب از پشت گوشاش می زنه تو صورتم. چیکار می تونم بکنم.چشماشو بوس می کنم. ابرو هاشو...می گه مممممممم...یعنی بیدار شده... خودمو به خواب می زنم. می خوام فکر کنه که خوابیدم. نمی خوام بدونه که دوسش دارم. منتظر می شم که دستامو ناز کنه. که مثلاً بیدارم کنه.غلت می زنه و پشت به من م خوابه...وای! چرا تو خوابم ...

تو اتاق تنهام بیدار می شم. فکر کنم خوابیده م... شایدم فکر می کنم که...

نظرات 4 + ارسال نظر
آرمان جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ق.ظ http://melancholia.persianblog.com

ضمن اينکه هنوز نمی دونم از کدوم مطلب حرف ميزنی اونقدر محتاج اپديت کردن نيستم که مطلب دزدی کنم!!!

۴۷۹ شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:39 ب.ظ http://478.persianblog.com

سه شنبه ...چسبید

امنتاللبببببررذلال دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ب.ظ

salam man majboram ham weblogeto check konam ham comment bezaram.
inam modele jadide ertebate dige.doset daram
delam barat tang shode.

ستاره سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:18 ق.ظ

وبلاگتو دوست داشتم...مخصوصا این یکی رو....نثرت هم خیلی روونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد