خسته شدم از بس که دوستت دارم.



کاش یک نفر آنقدر که من دوستت دارم مرا دوست داشت
و آنوقت من خوشبخت بودم...
آها!
     حالا فهمیدم چرا خوشبخت نمی شوی...
نظرات 7 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:06 ب.ظ http://evrything.persianblog.com

نتیجه میگیریم اونم یکی رو دوست داره ولی طرف مقابل اندازه اون دوستش نداره .. // رسمش همینه .. بیا اون ورا

بامداد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:00 ب.ظ

صرف فعل

سیمین چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:48 ب.ظ

دوست جیز خوبیه؟

ثمین جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:57 ق.ظ

نه خیلی بده

کارن جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:03 ق.ظ http://www.kolahstudio.com

کار هاتون خوبه به نظرم ولی گاهی خیلی رنگ عوض می کند و ساده و نزدیک به فضاهای سبک تر می شود. خ.ب این جور کار ها کمی از این مشکلات هم دارد.مثلا از اون شعر ۳۰ مرداد ۸۳ خوشم آمد ولی بعضی جاهای شعر از جدی بودن و حتی شعر بودن به شدت خارج می شود.

خودکار آبی جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:31 ب.ظ http://not-early.blogspot.com

خوب او هم شاید خسته شده
از بس که دوستش داری !

خودکار آبی جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:32 ب.ظ http://not-early.blogspot.com

راستی .. اون یکی وبلاگ دیگه آپدیت نمی شه هان ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد