دست به سینه!
سرها بالا!
حضور غیاب می کنیم...
دست هایم را باز کرده ام
و تو را نگاه می کنم.
بعضی وقتها شدیداً غایبم...
مریض شو.
شاید مشق هایت را امشب من بنویسم...
تب کن.
زنگ ورزش با هم شطرنج بازی می کنیم...
و هر سال همه ی ماه رمضان ها یواشکی خوراکی می خوریم...
دست به سینه نشسته ای.
سرت را بالا گرفته ای.
معلم ها اسم شاگرد اول ها را صدا نمی زنند
حضور پررنگشان را روی نیمکت اول فقط احساس می کنند...
شاگرد تنبل ها همیشه آخر کلاس می نشینند
و مستقیم به شاگرد اول ها نگاه می کنند
بی آن که آن ها متوجه شوند...
مریض می شوند ،
تب می کنند ،
و هیچ کس نیست
که مشق هایشان را برایشان بنویسد
شاگرد اول ها هم گاهی مریض می شوند
تب می کنند
و مشق هایشان را خودشان می نویسند
چون همیشه باید شاگرد اول بمانند !
(:
سلام
خیلی جالب و زیبا بود.
ای کاش منم میتونستم شاگرد اول باشم چون دیگه از ته کلاس خسته شدم.........
موفق باشی
پیش مام بیا
یا حق
دوباره خوشم اومد !