افسرده ام . رفتم پیش دکتر . گفت نباید حداقل یک ماه حرف بزنم . مگر در مواقع ضروری.خوندن که دیگه بماند . تحریک بیش از حد حنجره.خوب کسی به بچه نگفت که سر تمرین این جوری داد نزن...می میری. بچه هم که مردن رو دوست داره... مخصوصا اگه از خوندن باشه. یکی باید به داد من برسه...

بلیط کنسرت گیرم نیومد. بیش از اندازه بیخود شده...همه چیز. من تحملش رو ندارم. رو آهنگ گروه نمی تونم کار کنم . مهمونی دعوتم ولی نمی خوام مثل یه آدم لال برم مهمونی. حوصله ی ریش زدن ندارم. حوصله ی سلمونی رفتن. یه نفر رو می خوام که دستمو محکم بگیره . منم چشمو ببندمو دستشو بذارم رو چشم. یعنی که حقیقتاً دوسش دارم. یه پیغام برام اومده بود تو ارکات که نوشته بود اعمال مختلف عاشقانه چه معنایی دارن. ولی این یه دونه رو ننوشته بود. در حالی که خالصانه ترین ابراز محبت من به حساب می آد.

تو این مدتی که نمی تونم حرف بزنم احتمالا بیشتر می نویسم. سعی می کنم مثل این دفعه همه ش چرت و پرت نباشه. نمی خواد متذکر بشین . خودم می دونم که این چند روزه مطالبم مزخرفه.

به قول حرف تو حرف تا چند لحظه ی دیگر بهتر خواهد شد. دیگه دوست ندارم با کسی درد دل کنم..نمی خوام از این آدمای افسرده نما به حساب بیام. هیشکی هم نمی فهمه نخوندن برای من یعنی چی. بعد عمری دیروز رفتم سراغ گیتارم.

دیگه حرفی ندارم. اگه تا آخر مزخرفاتم رو خوندین ممنون. سعی می کنم دیگه روزانه نویسی نباشه.

نظرات 8 + ارسال نظر
کامران پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام گلم.
میدونم نباید زیاد حرف بزنم.
اما میدونی که خیلی دوستت دارم . هرکجا باشم مهم نیست
دلم برای تو و دستم برای دستای آرامش بخشت تنگ شده.
راستی خوبی؟
آره میدونم که خوبی اما مثل یه ادم قوی که نه مثل خودت قوی باش.
دوست دارم داداش من.
دوست دارم و میگم که راه سخت تو آدم سخت و پر دلی مثل تو میخواد.
دوست دارم دوست دارم ...................

خودکار آبی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:50 ب.ظ

ما با این جا مشکلی نداریم شما هم اگه مشکلی دارین مشکل خودتونه !

بامداد پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:25 ب.ظ

گیتار !

فدرا پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:20 ب.ظ

ماکانیِ !لازم نیست همش بجنگی. بذار یه خرده هم جریان آب ببرتت.به قول شاعر:
ماکانی. غصه نخور. تو هم یه روز بر می کشی!

نغمه پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:53 ب.ظ

سعی کن یه کم تو زنرگیت بی خیال باشی

ثمین جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:45 ق.ظ

نیما جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:18 ب.ظ

اگه آدم یه مدت حرف نزنه خیلی هم خوبه(ولی چون سخته تا مجبور نشی این کار رو نمی کنی) مثلا همین که خودت گفتی‌: می تونی گیتاربزنی کتاب بخونی ... برای -روزهایی که دمغی- رو یادته؟

[ بدون نام ] شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:05 ق.ظ

chi shodeh elahi man fadat sham khodam miam mibaramet salmooni!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد