اکباتان . طبقه ی یازدهم. این خصوصیاتش دقیقاً عین خصوصیات خونه ی توه . میشه گفت از آدرس خونه ی تو فقط همینا یادم مونده. امشب یه همچین جایی بودم . می رم که مثل خونه ی تو لب پنجرو بشینم... منظره ی شهر...مامان جیغ می کشه . می گم قبلاً این کارو کردم... این چیزا واسه مامانا مهم نیست.

دلم تنگ شده. ما نمی تونیم هر دومون از یه جنس باشیم . اگه من آدمم تو آدم نیستی؛ اگه تو آدمی من آدم نیستم. دو تا حیوان هم نوع نمی تونن انقدر با هم فرق داشته باشن...

می خوام پنجشنبه بیام کنسرتت. روز تولدت هم هست... راجع به جزئیاتش بعداً تصمیم می گیرم. الان فقط می خوام بیام... الان که می خوام این حرف رو بزنم از احمق بودن موجودی که هستم خنده م می گیره ( حالا می خواد آدم باشه یا نه )... هنوز دوست دارم.





نظرات 4 + ارسال نظر
فدرا چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:48 ق.ظ

spesso vedo a gente che passa perche e` utile per il mio lavoro

بامداد چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:48 ب.ظ

...

فرزانه پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام ماکان جان خیلی چاکریم. ممنون که برام نوشتی که نوشته ی جدید گذاشنی. جدا نظرت رو قبول دارم که این نوشته آخری ها خیلی خوب بودند. امشب با سروش حرفت بود و میگفتیم تنها کسی هستی که همیشه یه جور بودی... عالی و هرگز عوض نشدی... که این دنیا ها در تو واقعی بود. موفق باشی و خوش... ببینیمتون آقا...

کامی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:42 ب.ظ

ای خدا چی کار کنم؟ ماکانو پیدا کنم؟
اسم جدیدتو تبریک میگم ؛
پیتار یا پیت آر.
میبینمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد