آفلاین بخونین . دیگه کامنت برام مهم نیست



قصه ی آدم هایی که خرشان از پل گذشت
یا قصه ی پلی که آدم های خر از رویش گذشتند...


خشک و خالی از هم خداحافظی می کردن. پل شکسته بود. نه جوری که نشه از روش رد شد . توش یه چیزایی شکسته بود . مهندسا نمی دونستن چیه . ولی بود. شکسته ش بود.

اول باید بهش قوت قلب می دادن . اون یه پل قوت قلب شکسته ی مالرو بود . بعضی وقتا می بوسیدنش تا تحمل کنه . باید تحمل می کرد . هر روز خیلی خر از اون جا رد می شد . و آدمهایی که خرشونو از اون جا رد می کردن، پل رو دوست داشتن .حد اقل این جوری می گفتن . آخرش هم یه خداحافظی خشک و خالی . دیگه خر از پل رد شده بود . چیکار می شد کرد؟
بعضی ها هم برای این که خشک خداحافظی نکنن می گفتن که دوسش دارن. لابد دوسش داشتن .

شاید آخرش پل فرو می ریزه . یا اصلاً خری نمی مونه که از روش رد بشه . راستش خودم هم نمی دونم آخر قصه ی این پل یا این آدم ها چی می شه . خودش هم نمی دونه , خودشون هم نمی دونن. باور کنین اگه می دونستم خودم می نوشتم, این اصلاً به خاطر تکنیک به رخ کشیدن نیست که قصه رو ناتموم می ذارم . شاید برای تموم کردن این قصه یه تشکر کافی باشه...یا یه خداحافظی خشک و خالی... باور کنین اگه آخر قصه رو بفهمم حتماً می نویسمش, البته اگه هنوز فرو نریخته باشم.

نظرات 3 + ارسال نظر
بامداد چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 07:44 ق.ظ

خری یود که دم نداشت . آدمی بود که سر نداشت ...

خودکار آبی چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:19 ب.ظ http://not-early.blogspot.com

به رخ کشیدن تکنیک نیست . آخره ضعفه .
این پستت خیلی قشنگ بود . خیلی .

خر اعظم!! یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:04 ق.ظ

من همه ی پل هارو دوست دارم!!دوستت دام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد