چراغ ها را خاموش کرده اند و شعر خوانده ای
برایت دو انگشتی دست زده اند و رقصیده ای
مامان عیدی هایت را برای مربی ات دسته گل خریده
و نقاشی ات را با چسب زخم چسبانده به دیوار
تا باز هم ادای بابا را که جلسه داشته در بیاوری
و بخندند
  بخندند
  بخندند...

                 بدبخت!
                 همین کارها را کردی که بهت نوبل نمی دهند.
نظرات 4 + ارسال نظر
عاشق شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ق.ظ http://sorry.blogsky.com

جالب بود ...

نیما شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:07 ب.ظ

یعنی چی؟من نفهمیدم چی شد.

سورئالیست یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:38 ق.ظ http://persiansurrealist.blogspot.com

...............

امید یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:44 ق.ظ

خوش فرم نوشتی ٬ ناموس دار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد