سلام ماکان عزیز واقعا شعر زیبایی بود هستی موفق و شاد باشی تا بعد فلا....... سال ها دل تلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت زه بیگانه تمنا میکرد .......
افق آنچنان دور می نماید که توان رسیدنش نیست و آنچنان نزدیک که توان دیدنش نیست ... رفتن و دویدن و نرسیدن ، انچنان می دویم در پی زندگی که اگر در کناری ایستاده و نظاره گر باشد ، باز هم نمی بینیمش ... اما زندگی همین جاست در خالی این لحظه ... اصلا زندگی چیزی جز لحظه ای درنگ نیست ... ایستادن و مزه مزه کردن اشکهای شور خنده های شیرین و حتی نگاههای تلخ ... آری ، زنده باید زیست در آنات میرنده !
ماکان جان ! یه چیزی در مورد قالب بلاگت بگم ؟؟ می گم حالا .... رنگ روشنش کم ... چیزی از جنس زندگی و زنده بودن ... نمی دونم چیزهایی شبیه این رو کم داره .... رنگ بردار ....و .....
آفرین...........قشنگ بود......حال کردم...
درست روی افق و چه دردناک است یک عمر دنبال چیزی گشتن که در مشتت بوده.
سلام ماکان عزیز
واقعا شعر زیبایی بود
هستی موفق و شاد باشی تا بعد فلا.......
سال ها دل تلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زه بیگانه تمنا میکرد
.......
شرمنده...چون ادرستو نفرستادی یادم رفت بیام :-(
افق آنچنان دور می نماید که توان رسیدنش نیست و آنچنان نزدیک که توان دیدنش نیست ... رفتن و دویدن و نرسیدن ، انچنان می دویم در پی زندگی که اگر در کناری ایستاده و نظاره گر باشد ، باز هم نمی بینیمش ... اما زندگی همین جاست در خالی این لحظه ... اصلا زندگی چیزی جز لحظه ای درنگ نیست ... ایستادن و مزه مزه کردن اشکهای شور خنده های شیرین و حتی نگاههای تلخ ...
آری ، زنده باید زیست در آنات میرنده !
ماکان جان !
یه چیزی در مورد قالب بلاگت بگم ؟؟ می گم حالا .... رنگ روشنش کم ... چیزی از جنس زندگی و زنده بودن ... نمی دونم چیزهایی شبیه این رو کم داره .... رنگ بردار ....و .....
قشنگ بود ... چیز دیگه ای نمیتونم بگم
خیلی قشنگ بود